بخشی از داستان «زنده بمون» فریبا وفی
بخشی از داستان «زنده بمون» فریبا وفی درِ آسانسور باز میشود. دو مرد قهوهایپوش برانکارد مخصوص حمل بیمار را به داخل آسانسور میبرند. مریضی که روی برانکارد دراز کشیده زن میانسالی است که چشمهایش دو دو میزند و با وحشت به در و دیوار و سقفِ اتاقک نگاه میکند. انگار تشخیص نمیدهد اتاقکِ نیمهتاریکی که […]