بخشی از داستان «طوطیستان» منتشر شده در سومین شمارهٔ مجلهٔ ادبیِ نوپا
کدام روز بود که طوطیِ خانۀ پیشوا پرواز کرد و رفت؟ کدام پرندۀ لعنتی این همه ناز و نعمت را رها میکند و میرود؟ در کشور هیاهویی به پا شد. ابتدا پایتخت و بعد شهرهای دیگر… از کوچه و خیابان کلاهسرخ و کلاهسیاهها. مردانِ پیشوا سرازیر شدند، از رادیو و تلویزیون خبر پخش شد، روی صفحۀ اولِ روزنامهها با تیتر درشت درج شد، روی هر دیوار و بر هر پوستری نوشتند: هر دلسوزی طوطیِ پیشوا را پیدا کند و به کاخ برگرداند جایزه میگیرد.
کودکان شهر از روی درختها و تیرهای برق بالا رفتند. هر خانوادهای – بزرگ و کوچک، روی پشتبام و سوراخ سنبههای خانۀشان را میگشتند و در خیابان و پیادهرو شتابزده بههم تنه میزدند. جوانانِ ابله و عصبی و حقیر دست به یقه میشدند و کسی به درستی جلوِ پای خود را نگاه نمیکرد. همه به آسمان نگاه میکردند. صدای بال زدن، جیکجیک و چَهچهۀ پرندهای کافی بود که قلب هر کسی را به تپش بیندازد. دانشآموزها زنگ سوم را تعطیل کردند، از روی در و دیوار با دست و پای زخمی بالا میرفتند…
بخشی از داستان «طوطیستان» منتشر شده در سومین شمارهٔ مجلهٔ ادبیِ نوپا
نوشتهٔ شیرزاد حسن
ترجمۀ مریوان حلبچهای
مجلهٔ ادبی «نوپا» با رویکردی تازه در پی کشف استعدادهای شناخته نشده در عرصهٔ ادبیات میرود و شعرها و داستانها را همراه با نقد منتشر میکند. مجلهٔ نوپا به سردبیری مجتبا نریمان در کنار انتشار مطالب ادبی، سعی دارد در شناخت شعر و داستانهایی که، دور از هرگونه حشو و زوایدِ تبلیغاتی و گذرا، ارزش ادبی و هنری دارند، به مخاطبان خود کمک کند و به آسیبشناسی ضعفها و علل سقوطِ برخی جریانات ادبی بپردازد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.